اگر مي خواهيد فقط براي تفنن و سرگرمي بنويسيد يا اگر فکر مي کنيد مي توانيد علاوه بر کارهاي مختلف روزانه و فقط با استفاده از وقت هاي مرده زندگي تان نويسنده شويد، ادامه اين متن را نخوانيد. نوشتن هم مثل کارهاي ديگر، علاوه بر ذوق و شوق و استعداد، تلاش مي خواهد، مثل فوتباليستي که اگر هر روز تمرين نکند از شرايط آرماني دور مي شود يا مثل دانشجويي که اگر در طول ترم درس نخواند. در پايان ترم با مشکل مواجه مي شود يا مثل آهنگري که براي حرفه اي شدن چکش ها بر سندان مي کوبد و مثل نقاشي که نقاشي هاي بسيار را پاره مي کند و دور مي ريزد. يکي از دوستان، داستاني به کسي داد و خواست آن را بخواند و نظر بدهد؛ او هم داتسان را در کيف گذاشت و وعده فردا را داد. خيلي اصرار کرد که همين الان بخوان و استدلال مي کرد «چند صفحه بيشتر نيست!». داستان را پس داد و گفت: «من به خواندن نوشته ها احترام مي گذارم. معمولا بهترين وقت هايم را مي گذارم براي خواندن و نوشتن؛ نظرات من، حالا که خسته ام ارزش چنداني ندارد». در واقع با کنايه به او فهماند براي نوشتن و خواندن ارزش و اعتبار بيشتري قائل باشد؛ شما هم تکليف خودتان را مشخص کنيد.
گاهي مي بينيد در اطرافيان شما کسي هست که وقتي خاطره اي را تعريف مي کند همه محو حرف زدن او مي شوند؛ آن قدر خوب و دقيق و جذاب حرف مي زند که خودتان را در متن خاطره مي بينيد، در حالي که امکان دارد کسي همراه همين شخص در آن ماجرا حضور داشته، همين خاطره را در چند جمله خلاصه کرده و فقط «خبر» بدهد؛ اين فرق ديد اين دو نفر را نشان مي دهد. دقت کردن در نکات ريز و به نظر کم اهميت، ديدن همه چيز و بارها و بارها ديدن، تجربه هاي تصويري هر فردي را افزايش مي دهد و در خلق اثر به نويسنده کمک فراواني مي کند. مثل نجاري که براي ساخت يک محصول ابزار بيشتري دارد، نويسنده اي هم که خوب ديده، ابزار بيشتري در اختيار دارد.
مثل مردم عادي به قضايا، صحنه ها و اتفاقات نگاه نکنيد، عميق تر و موشکافانه تر نگاه کنيد. يک نويسنده يا به عبارت کلي تر، يک هنرمند بايد بهتر از يک فرد عادي ببيند. به طور مثال هرآنچه را در مسير خانه تا مدرسه، خانه تا دانشگاه، دانشگاه تا خوابگاه يا منزل تا محل کار مي بينيد، به مدت يک ماه هر روز براي خودتان بنويسيد و تشريح کنيد و هر بار سعي کنيد چيز جديدي بنويسيد؛ خواهيد ديد که بعد از سه چهار روز مجبور هستيد بهتر ببينيد. دوستي گفت: «چندين بار اين کار را کرده ام و از روز سوم مجبور شده ام تعداد درختان، نوع آنها، گدايي که جاي ثابتي دارد، تعداد و نوع دکور مغازه هاي کنار خيابان، طول سايه ها، حتي پرندگان روي درخت ها، طول صف نانوايي اي که در مسير قرار دارد و بسياري موارد ديگر را هم ببينم. کار به جايي رسيد که ديگر مي توانستم در مورد يک دايره المعارف بنويسم و حتي وقتي چشمانم را مي بستم، از شماره دست اندازها يا ميزان صداي بوق ماشين ها، محل اتوبوس را حدس بزنم». شايد به نظرتان عجيب بيايد ولي به هر حال کارساز است.